بچه که بودم همیشه هفته نامه و ماهنامه گل آقا را می خریدم.همیشه روی جلدش کارتون خوشگلی از مهمترین اتفاقات روز داشت.صفحه ی اول مجله با دو کلمه حرف حساب گل آقا شروع می شد، با نیش و نوش ادامه می یافت ،به ناطق افزود می رسید،افاضات فدوی به آن اضافه می شد و با ته مقاله پایان می یافت.البته در آن میان کارتون های خوش رنگ و لعابی هم داشت. راستش هیچ موقع از نوشته هایش سر در نمی آوردم و گل آقا را برای کارتون های زیبایش می خریدم. مخصوصا کارتون های رادمند که یک قورباغه را همیشه در یک جای کارتونش پنهان می کرد.یک دلیل دیگرش هم این بود که پدر و مادرم را به شدت می خنداند و من از این قضیه خوشحال می شدم.
ایام رفت تا این که تیغ توقیف به سبیل گل آقا هم رسید و ماهنامه توفیق( قبل از انقلاب) باری دیگر تو- قیف شد.هفته نامه هم چندی پس از فوت مرحوم صابری فومنی تعطیل گشت.البته در آن موقع چندین روزنامه ی اصلاح طلب در یک شب تو-قیف شدند که به علت عدم حضور در باغ تا موقع توقیف از وجودشان بی خبر بودم. بعد از آن وارد دانشگاه شدم و در خوابگاه با روزنامه ی شرق آشنا شدم. اولین شرقی که خواندم ویژه نامه ای در مورد آمریکا و مربوط به دوره ی دوم ریاست جمهوری جورج بوش بود. اطلاعات کاملی ازدو حزب اصلی آمریکا در آن داده شده بود،تاریخچه ی انان و حتی معنی نماد های هر کدام،توضیحاتی هم در باره ی بافت جمعیتی ان کشور.مزه ی خواندنش طوری زیر دندانهایم رفت که دیگر نتوانستم از آن بگذرم.هر روز یا من یا یکی دیگر از بچه های اتاق روزنامه شرق را می خرید که پس از خوانده شدن تبدیل به سفره می شد.همزمان با ان چندروزنامه ی کردی-فارسی هم منتشر می شد که انصافا کارشان عالی بود.هنوز مقاله شهاب شیخی در مورد مین های کردستان را به یاد دارم،هفته نامه ی روژهه لات با تحلیل های زیبایش و پیام مردم و بقیه.دیری نپایید که به دلیل محدودیت فضا همه جمع وجور شدندو پس از مدتی شرق هم تعطیل شد.پس از ان انصافا روزنامه ی بدرد بخوری نبود تا این که هم میهن رسید.دو روزنامه در یکی ،و یکی از یکی بهتر.آنقدر مجذوب هم میهن شدم که برای این که بتوانم بیشتر مطالبش را بخوانم تند خوانی یاد گرفتم،پس از ان شرق هم رفع توفیق شد و من مجبور شدم بعضی از واحد های غیر ضروری را بیافتم.اما این خوشی دیری نپایید و هر دو توقیف شدند و من دوباره درس خوان.
سپس همشهری امروز متولد شد.مجله ای که الگوی خود را مجله ی تایمز قرار داده بود .معمولا با مقاله ای از قوچانی شروع می شد،با پیش از خبر و بازتاب و خبر سازان ادامه مییافت و با پرونده های ویژه و پیشنهادهایش به پایان می رسید.از هیچ چیز کم نداشت و به نظر بسیاری آبروی روزنامه نگاری تاریخ ایران بود. آن مجله هم به دلیل کذایی غیر واقعی جلوه دادن اقدامات دولت تو،قیف شد.انصافا خماری هیچ کدام مثل شهروند نبود.اصلا نمی شد ترکش کرد.بستن به تخت و تعویض خون و مشاوره با روانکاو هم فایده نداشت.تا این که یک روز تصمیم گرفتم که از آن به بعد عادت کنم که –به هیچ جریده ای_عادت نکنم.از آن وقت تا بحال گهگاه سرمایه و اعتماد می خرم که میزان مورفینشان آنقدر نیست تا آدم را گرفتار کنند.ولی هنوز از خریدن روزنامه می ترسم.از دیدن این که روزی جای خالی همین چندتای باقیمانده هم با عکس گلزار و چمنزار و جومونگ پرشود.از این که ما فقط حق داریم زرد بخوانیم ،زرد بنویسیم،زرد بیاندیشیم، زرد کیک درست کنیم و لابد زرد هم گورمان را از دنیا گم کنیم.از این که نمی توانم بقیه این مطلب را بنویسم.